مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
بندگی، آدم را تا کجا میبرد؛ تا فرود وحی و معراج و مهمتر از همه اینها تا جایی که پروردگارت صدایت بزند: دوست داشتنی من ... به این آیهها که میرسم انگار کسی در گوشم نرم و آرام زمزمه میکند: همه چیز در ید قدرت عشق است ... قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فیِ السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَئهَا فَوَل وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام وَ حَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَه وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِم وَ مَا اللَّهُ به غافلٍ عَمَّا یَعْمَلُون نگاههای انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) میبینیم! اکنون تو را به سوی قبلهای که از آن خشنود باشی، باز میگردانیم. پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن! و هر جا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید! و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، به خوبی میدانند این فرمانِ حقی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده (و در کتابهای خود خواندهاند که پیغمبر اسلام، به سوی دو قبله، نماز میخواند)؛ و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن این آیات) غافل نیست/سوره مبارکه بقره آیه 144 کتابها مینویسند: از شأن نزول این آیه برمیآید یهودیان مسلمانان را سرزنش میکردهاند: که شما قبله ندارید، و از قبله ما استفاده میکنید، و با بیتالمقدس به مسلمانان فخر میفروختند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این باب ناراحت میشد، شبی در تاریکی از خانه بیرون شد، و روی به سوی آسمان گردانید، منتظر بود وحیی از ناحیه خدای سبحان برسد، و این اندوهش را زایل سازد، پس این آیه نازل شد، و به فرضی که آیهای نازل میشد، بر اینکه قبله شما مسلمانان هم همان قبله سابق است، باز حجتی میشد برای آن جناب علیه یهود، چون نه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ننگ داشت از اینکه رو به قبله یهودیان نماز بخواند، و نه مسلمانان؛ زیرا عبد به غیر اطاعت و قبول، شأنی ندارد، لکن آیه شریفه قبلهای جدید برای مسلمانان معین کرد، و سرزنش یهود و تفاخر آنها را خاتمه داد، علاوه بر اینکه تکلیف مسلمانان را یکسره کرد، هم حجتی برای آنان شد، و هم دلشان خشنود گشت.1 با تو میگویم : به این آیهها که میرسم جان میگیرم؛ این که بدانی کسی، یک کس خیلی بزرگ، یک ملیک مقتدر، یک علیم به ذات الصدور واقعی، کسی که پروانه روی گلها، شیر بیشهها، ستارههای آسمان و دانهدانه شنهای بیابانها، از آن اوست؛ هوای تو را دارد، هوای راه رفتنات، نشست و برخاستت، زمزمههای زیر لب نیمهشبهایت، آشفتگی خوابهایت، کم شدن غذایت، عمیق شدن چین پیشانیات ... دلت قرص میشود به این که او را با تو سر و کاری هست، که دل داده است به مهر تو، به اینکه تو برای او با همه فرق داری و برای او کس دیگری هستی. این که بدانی حتی حواسش به انتظار ِچشمهای تو هست و حساب و کتاب، چند باری را که خیرهی آسمان بالای سرت شدهای دارد؛ روی ابرها راه میروی انگار و دنیا، رنگ دیگری میگیرد برایت. حالا تصورش را بکن، همان کسی که هوای تو را دارد و همه حواسش به همه تو هست و ضربان قلبت را میشمارد و صدای پایت را خوب خوب میشناسد؛ بیاید و بگوید که من نگاه منتظر تو را میبینم و حواسم به چشمهای دوخته شده به آسمان تو هست، آن وقت است که یقین میکنی محبوب مطلوبش شدهای. همانی شدهای که او میخواهد، بعد تعجب نمیکنی از این که آسمان و زمین را نشانت بدهد و بگوید تمامش را به خاطرخواهی تو بود که آفریدم. آن وقت حیران نمیشوی وقت صدایت میزند: حبیب من ... که فهمیدهای همه عالم برای او یک طرف است و تو یک طرف دیگر هستی برایش. به این آیهها که میرسم مبهوت میشوم. مبهوت این که بندگی، آدم را تا کجا میبرد؛ تا فرود وحی و معراج و مهمتر از همه اینها تا جایی که پروردگارت صدایت بزند: دوست داشتنی من ... به این آیهها که میرسم انگار کسی در گوشم نرم و آرام زمزمه میکند: همه چیز در ید قدرت عشق است.. یادم بماند : یادم بماند سرم به اطاعت تو که فرود بیاید؛ همانی میشوم که تو میخواهی.
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:عاقبت فخرفروشی این جماعت! , ] [ 17:25 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |